آقا جمله ی "هیچ جا خونه ی خود آدم نمیشه" ،صرفا مخصوص خونه نیست، منظور هرچیز آشناست،دربرابر چیز ناآشنا!مسیر آشنا،گفتگوی آشنا،یه چیزی تو مایه های حاشیه امنه

احتمالا چون این ویژگی باعث افزایش شانس بقا میشده به ما هم رسیده:))


واقعا شگفت آوره،حتی اطلاعاتی که میگیریم اگه با قبلی ها در تداخل باشه حس ناامنی میکنیم(من وقتی فهمیدم ویتامین D و PTH هردوشون هم تشکیل استخوان رو زیاد میکنن هم جذبشو دقیقا همچین حسی داشتم:)) )اینکه تو ذهنمون سعی میکنیم با قبلی ها مرتبطش کنیم درسته که یه دلیلش، به خاطرسپاری راحت تره،یه دلیل دیگه اش میتونه تلاش برای فرار از این حس نا امنی باشه.عمیق تر از اطلاعات این شکلی درمورد چارچوبای ذهنی مون صادقه.

برعکسش حس امنیته وقتی چیزی موافق خودمون میبینیم. و این حسیه که من با پیدا کردن شخصیت بندی MBTI برام ایجاد شد،احتمالا یه دلیل اینکه مدتی خیلی جذبش شدم همین حس بوده(از سری مشکلات INTJ ها :/ ).


 شادمهر تو یه آهنگش میگه:  مثل هر رابطه ای، نه سیاه بود نه سفید! منم تا این لحظه فکر میکنم هیچ مفهوم کلی ای سیاه یا سفید نیست درمورد مصداق های مختلفش متفاوته، چیزی که اسمشو حاشیه ی امن گذاشتن هم همینطوره.


[پی نوشت بی ربط:فکر کنم دارم موفق میشم نازنین امروز میگفت مهرنوش دیگه پوکر نیست،همون ترمای اول بود فقط:))) ]


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها